سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیت - و سکوت سرشار از ناگفته ‏هاست !

بعضی وقت‏ها می‏شه که خودت رو در یک گرداب می‏بینی ، گردابی که شاید به نوعی شیرین باشه و تو از چرخش دیوانه‏وار گرد خودت لذت می‏بری و غافل از اینکه با هر دور چرخش سرسام آور ، خیلی از آنچه که مدتها به سختی گرد آورده بودی ، ساده و سریع از تو جدا می‏شوند و هر بار به خودت می‏گی که بر‏می‏گردند و حیف که خیال باطلی‏یه و نمی‏خوای باورش کنی . یاد استخری می‏افتم برای سالها پیش که در حدود هفت هشت سالگی ، شنا بلد نبودم و فقط در کنار استخر پا می‏زدم و چقدر متنفر بودم از پا زدنی که نباید می‏شکست از زانو ، و نهایت هنرام در سُر خوردن روی آب بود ، و برای فرار از واقعیت ، فرار از اینکه هنوز خیلی کوچکم ، برای اینکه همچنان خوب جلوه کنم ، در قسمتهای عمیق استخر ، که شاید اون زمان یک متر و نیم بیشتر نبود ، به سختی بر روی نوک پایم راه می‏رفتم و دستهایم را با حالتی که بعدها فهمیدم چقدر مضحک است ، در هوا می‏چرخاندم که بقبولانم که کرال سینه بلدم . اما تفاوت بزرگ ، آن زمان آنچه را که هنوز نیاموخته بودم پس می‏دادم و طبیعتاً حَرَجی بر من نبود و این بار ، همه‏ی آنچه که خودم روزگارانی تدریس می‏کردم و به خورد تشنگان حقیقتی که آنچه بدان می‏رسیدند را مغتنم می‏شماردند می‏دادم و آرام آرام بسیاری از آنها تبدیل به خاطره شد و من پس از سالها دوباره پای بر کف استخر گذاشتم و دست در هوا می‏چرخانم .
بر عبث می‏پایم
که به در کس آید
در و دیوار بهم ریخته‏ام !
بر سرم می‏شکند
معاد ، آنجا که همه در فطرت به آن اعتقاد داریم و شاید به دلیل جهلی که در آن اسیریم و یا جهالتی که به آن پناه می‏بریم ، چرا که جرات رویارویی با چنین واقعیت سخت و تلخی را نداریم ، دو سوال اساسی پرسیده می‏شود‏ : اول اینکه آیا می‏دانستی ؟ آیا می‏دانستی که باید تمیز بدهی ؟ مگر ممیز نبودی ؟ و سوال دوم اینکه آیا رفتی به دنبال اینکه بدانی ؟ آیا پرسیدی و اندیشیدی که تمیز چیست ؟
و چه رنج است آن زمان که تو تمایز را درک کردی و فهمیدی که باید تمیز بدهی و همچنان دست در هوا چرخاندی و آرام آرام عمق استخر بیشتر شد و تو دیگر اثری از خود نمی‏دیدی ، تو دیگر تو نبودی ، تو غرق شده بودی و این بار ، حتی توانی برای فریادِ از فردا به سوی پیروزی نداشتی ، تو دیگر بخشی از وجود گرداب شده بودی ...

پ.ن : بعضی دقایق زندگی بسیار شیرین اند ، و ای کاش که مطمئن بودی که واقعاً همه چیز را بر اساس نیت حسابرسی می‏کنند ...



نویسنده : امید عیارپور » ساعت 1:22 صبح روز جمعه 88 مرداد 23