سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ارزیابی خارج از گود - و سکوت سرشار از ناگفته ‏هاست !

گاهی وقت‏ها می‏شه که فکر‏های مختلف ذهن آدم رو پر می‏کنه و یا تحت یه شرایطی چنان موج تو رو با خودش می‏بره که اون موقع نمی‏فهمی و شاید بعد‏ها و حتی هیچ‏ وقت متوجه نمی‏شی که چه اتفاقی افتاده .
بعضی موقع‏ها اتفاقات پشت سر‏هم می‏افته ، مثل یه فیلم با دور تند و تو ، آدم‏ها رو ، حرف‏ها و عکس‏العمل‏هاشون رو می‏بینی و به‏خاطر می‏سپاری و به خاطر می‏سپاری و می‏بینی و آخر شب ، آن وقتی که همه خوابند تو در سکوت تنهایی خودت غوطه‏وری و به دنبال راهی هستی که این قطعات پازل رو در کنار هم بچینی و آنقدر این قطعات زیادند که باید وقت زیادی برای تفکیک بذاری... .
القصه ، وقتی دیروز به ورزشگاه آزادی رفتم که برای مراسم بزرگداشت دوم خرداد ! دور هم جمع شده بودند ، بر روی زمین سالن دوازده هزار نفری نشسته بودم و در میان تمامی شعار‏ها و ابراز احساسات ، یاد آنهایی افتادم که در همچین شرایطی سعی می‏کنند از بالا  ، از بیرون نگاه کنند که بهتر بفهمند که چه اتفاقاتی در حال وقوع هست ، و من آرام ، تنها به صفحه نمایش بزرگی خیره شده بودم که با جابه‏جای بی وقفه حضار ناواضح تصاویر رو به من می‏رسوند ، و هنگام برگشت ، پس از عبور از خیل جمعیت جوان سبز پوش ، در اتوبوس ستاد منطقه سه ، به سمت میدان ونک ، در میان تمامی دختران و پسرانی که از شادی قهقه می‏زدند و برای ماشین‏های اطراف جیغ و هورا می‏کشیدند ، به پیاده‏رو نگاه می‏کردم و تمامی آنهایی که جواب اینان رو میدادند و همچنان سعی می کردم به جای پیوستن به این جمعیت ، جور دیگری نگاه کنم و بیندیشم تا خودم و دیگران را بهتر ببینم .

پ.ن : گلوم درد میکنه ، ولی هوا خیلی گرمه ، خیلی داد نزدم ، اما فکر زیاد هم آدم رو اینجوری مریض می‏کنه ؟

 



نویسنده : امید عیارپور » ساعت 2:21 صبح روز سه شنبه 88 خرداد 5