سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا به چهل ! - و سکوت سرشار از ناگفته ‏هاست !

این روزها و شبها به شکل سرسام‏آوری می‏گذرند ، هر صبح که بیدار میشوم ، به عصر رسیده و تا به خودم بیایم شب شده و خواب بر من مستولی گشته و تکرار و تکرار و تکرار .
اما تنها چهل شب و روز ، تا تمام شود ، همه‏ی آنچه که مدتهاست به احترام قداستش سکوت کرده‏ام ، و آنگاه صبح روز چهلم ...
امیدوارم این چله مرا پاک و آزاد و وارسته از تمامی بندها کند و آماده‏ی مسئولیتی بزرگ ، برای آنانی که می‏خواهند بزرگ شوند ، بالغ شوند ، مرد شوند و برگزیده . . . و خدا را ، خدا را ، خدا را !

پ.ن : « آن هنگام که عطر بهار نارنج در آن کلام مقدس پیچید ، من تو را از پشت چشمان بسته ام دیدم ، خوبی‏های تو را و لطف تو را . بهار نارنج را به نسیم بسپار و اگر خواسته‏ام را خواستی ، کتاب را به نشانه‏ی عهدی میان ما با خود ببر ، وگرنه بماند ... » - شیدا - ساخته‏ی کمال تبریزی



نویسنده : امید عیارپور » ساعت 7:27 عصر روز یکشنبه 88 دی 20