• وبلاگ : و سكوت سرشار از ناگفته ‏هاست !
  • يادداشت : جايي همين نزديكي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نسرين 
    امروز

    خواب بودن ِ لحظه ها رو ، آدم هاي ِ لحظه ها رو ، لحظه هايي که عادت مي شن . . . لحظه هايي که دارن مي ميرن . . . لحظه هايي که بوي ِ گرد و غبار گرفتن بس که دورن از ما ، بس که دوريم ازشون . . .
    حس کردم . . .
    دلم ميخواد يه روز ، با خدا ، رويه پله ي ِ آسمونش بشينيم و باهم همه چيز ُ همه کس رو ببينيمو . . .

    امروز خيلي خوب بود
    چون دلم به بهونه هاي ِ بزرگي گرفت ، چون از خلوتم درومدم . .
    فکر ميکنم در برابر ِ اين آدم ها ، اين بچه ها ، اين نگاه هاي ِ معصوم که نگاه هاي ِ بي واسطه ي ِ خدا بهمونه ... زندگي اي که تو دستاي ِ ماست رو بهتر و قشنگتر باهاشون قسمت کنيم . . .
    کاملاً احساساتيم اما کاملاً عقلم در جريان ِ . . .
    سعيده ، علي ، علي ، اميرحسين ، مرسي بخاطره يه تجربه ي متفاوت و خواستني براي تکرار .



    اميد جان ، بذار همه چيز حالت رو بهتر کنه . . . حتي همين تموم شدني که ازش گفتي. . .

    مرسي امروزو نوشتي
    خيلي خوب و خيلي دقيق.
    پاسخ

    گفتي با خدا روي پله ي آسمون بشيني و همه چيز رو با هم ببينيد ، ولي مي دوني دل ما آدمها چقدر کوچيکه ؟
    + ميثم 

    خوب است که هنوز به آرامش فکر نمي کني و بد است که هنوز به آرامش فکر نمي کني و چقدر من صريح قضاوت مي کنم. جنوب و شمال شهر همه ي آن چيزي نبود كه تو ديدي. خيلي چيزهاي ديگر است كه ديده هاي ديگري را مي خواهد. اساساً مقايسه دو جامعه گمين شافت و گزل شافت در بين علماي علم الجتماع كاري سهل الوصول نيست چه رسد به علماي علم النفس و چه رسد تر به علماي ...

    يك زماني از خودم مي پرسيدم آيت الله بهجت لپ تاپ نداره؟ چك ميل نمي كنه! توي يكي از همين فضاهاي مجازي نيست. فست فود نمي رود. موبايلش ان هفتاد و چند است؟ سالي چندبار مي رود كنار دريا؟

    و قس علي هذا الطريق في الاسل سوالات واهي ...

    خوب آدم فكر مي كند كه ... بالاخره قضيه به اندازه ي كافي پيچيده هست و من پيچيده ترش نكنم. بگذار يك جواب سرپايي بدهم.

    نوك تيز نيزه را كرد توي زمين و خط سير دانه هاي خون و اشك را دنبال كرد و گفت آن لقمه اي كه خورده ايد نمي گذارد حرفم را بفهميد ...

    پاسخ

    ميثم قرار نبود اشکم رو در بياري ، ولي دوستش داشتم جواب سرپايي رو ، در ادامه ي همون بغضي بود که صبح اونجا ، توي شوش ، اومد و آبرو داري کردم و ازش ننوشتم ، اين بار هم زدي به هدف ، تا باشه از اين اشک ها باشه