• وبلاگ : و سكوت سرشار از ناگفته ‏هاست !
  • يادداشت : کمي آنسوتر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نسرين خرّمي 

    حتما سراسر شب صدامان مي‌كردي

    اما عزيز دلم

    زندگان

    قادر نيستند كه صداي تو را بشنوند

    حتما سراسر شب

    بر دريچه سنگين‌ات كوفتي

    و ما فقط صداي ريزش باراني را مي‌شنيديم

    كه بر گل نامرئي مي‌باريد

    و بويي غريب

    از گل‌هايي ناشناخته در شب مي‌پيچيد

    با دست بسته نمي‌شود كاري كرد

    شب چسبنده دست و دهانمان را فرو مي‌بندد

    و آنچه كه مي‌بيني روياهاي ماست

    كه مثل مه‌اي برمي‌خيزد

    بر سنگت فرو مي‌ريزد

    با دست بسته نمي‌شود كاري كرد

    اما هيچ‌كس را توان بستن روياهايمان نيست

    روياهايي كه نيمه‌شبان قدم به خيابان مي‌گذارند

    در تلالوي پنهان خويش يكديگر را مي‌شناسند

    از ديداري در سپيده فردا سخن مي‌گويند.


    "شمس لنگردوي"

    پاسخ

    خيلي به موقع و خيلي عالي ، اين بار جرقه ي پست جديد رو تو زدي نسرين ، خيلي ممنون :)
    + ميثم 

    سلام هر جور راحتي. مي خواهي بپسند يا نه. من فكر مي كردم خصوصي باشد بهتر است. باز هم صلاح مملكت آدم را خدا بهتر مي داند.

    راستي در مورد تجريش ... بايد بگويم پارادايم فكري آدم مهمتر است نه مكان زيست محيطي آن. ضمناً سلمان از خانواده ي اشرافي بود ولي براي يافتن حقيقت از طبقه ي خود بريد تا به حقيقت رسيد. آن روزي كه سلمان ايمان آورد از لحاظ دارايي شايد از ابوذر هو ضعيف تر بود.

    رمانم را چطور ديدي؟ فكر مي كني من بحران هويت داشته باشم؟

    پاسخ

    سلام ، فعلاً فکر خاصي راجع بهش نکردم ، درگير ام باهاش ، درگير

    سلام دوست من ..من يکي از طرفداراي سرسخت وبلاگتم..حالا توهم بيا به وبلاگم و ازش استفاده کن...
    به اميد ديدار منتظرتم

    پاسخ

    سلام . دوست عزيز تو چه طرفدار سر سختي هستي که بار اوله نظر ميذاري ؟ حقيقتش من دلم به خواننده ها بيشتر گرمه تا طرفدار ها ، اونم از نوع سر سختش ...
    + shima 
    Iman ....nemitoonam chizi dar moredesh begam
    پاسخ

    شايد بايد بيشتر فکر کني ، يه بار ديگه هم بهت گفته بودم :)

    شرمنده از اين كوتاه تر نمي شد:

    ما هم دوست داري روي ماه خدا را ببوسيم ولي عقلاني نه طبق ِ قلسفه ي كي ير كي گارد كه حضرتش مطرح كرد. يكي دو اشتباه هم ديدم كه فعلاً مي زنم در خط تساهل و مي گذارم به حساب چرك نويس ِ روزانه.

    اين دلستر ِ خوب در آمد از لحاظ ِ ساختاري ولي از لحاظ محتوايي مسخره است و نمي خواهم صد سال ِ سياه اصلاً ببينمش. آدم كه دلستر مي خواهد مي رود مي خرد مومن. گفت به هر چه علاقه داري با همان مشهور مي شوي ولو بالحجر.

    آدم بايد دست بردارد از روزمرگي و كارهايي كه ممكن است ده سال بعد خودش بهش بخندد و نبايد فراموش كند كه تاريخ پر از پافيوزاني است كه روزي براي خودشان كياو بيايي داشتند ولي ايستادند يا خط عوض كردند و نماندند و بواسطه ي همان گنديدند. چنان گنديدند كه قبل از مرگشان بوي تعفن شان عالم را بر داشت و چه بسا بر مي دارد ولي خود در جهل مركب اسيرند. قربان همه ي جاهل هاي بسيط كه اگر حواسشان نباشد منافق از آب در مي آيند. وه كه چقدر بندگي خدا كردن سخت است ... مخصوصاً در روزگار تأويل.

    پاسخ

    با ما راحت باش ميثم جان ، دليلي نداشت پيامت خصوصي بمونه __ موافقم با تغيير روزمرگي ، جانا سخن از زبان زبان ما مي گويي ؟ ولي بعد اون به عمل کار برآيد ، پس فقط شعار دادن هم هنر نيست رفيق ، گفتند يافت مي نشود گشته ايم ما ، گفت آنچه يافت مي نشوند ، آنم آرزوست.... داستان دلستر هم جالبه ، شايد خيلي امتحان کرده باشي ، ولي واي به اون روزي که عادت کني بهش و بعد يه چند وقت شکم بياري