علي جانم، همين اول كاري بگويم :علي بهتر از اميد است.
و اگر حوصله نداري نظرم را بخواني بايد بگويم همه ي حرف ِ من در همين يك جمله ي بالايي خلاصه مي شود.
من كه مي خوانم كلي انتقاد به نظرم مي آيد و نمي دانم آن را به چه زباني حالي ات كنم. زبان ِآدميزدي شايد هم خواني با اوج ِ و نه مرگ ِ تدريجي يك رويا نداشته باشد. هميشه از رويا آن هم به اين شكل مفرطش گريزان بودم. احساس مي كردم عمل بالاتر از آرزو هاست و هميشه شهر عمل ها را به شهر آرزوها و يا مدينه ي فاضله ترجيح مي دادم و نه مغلطه ي جامعه ي مدني كه ريشه در مدينه النبي دارد. دو مغلطه بسيار خطرناك در اين خفته بود و هر كس به نوعي آن را درك مي كند. وه چه طنز ِ خطرناكي جامعه ي مدني ريشه در مدينه النبي ... بدتر آن كه هر دوي شان به شدت مي لنگند هم جامعه ي مدني و بدتر از آن مدينه النبي.
يك بار كه قبلاً گفته بودم ... آدمي زاد كدام گوري مي خواهد برود. راه از همين جا مي گذرد عزيز جان. اتفاقاً با همين خيال بودن رويا مشكل دارم و اگر منظورت آرمان است باز هم آن عمل گرايانه تر است تا اين.
نقد دبگر اين كه زيبايي جهان در تضادهايش است و نه در يك دست شدن هايش. خودش گفت كه براي تنوع، متفاوت آفريديم.
بگذار رك و راست بگويم آخرين انتقادم اين كه اين روياها جهت ندارند و رك و راست تر بگويم همه ي آن كساني كه دوست شان دارم و حتماً تو هم داري توي همچين جايي نبودند. يكي در كوير تفديده سر در چاه مي كرد و ديگر صحراي كرب و بلا مقابل آفتاب تند و مردمي جاهل لبنخند زد و خشنود بود در مقابل تيري كه مي شكافت گلوي گلي را سينه ي اميري به قدرت زهر بر برادر و لگد به مادر ... باز هم لبخند مي زد و ديگري ... باز هم بگويم. كي گفته بايد آن جوري كه تو مي گويي بايد بشود تا بعد بشود كاري كرد و قبيح تر اين كه در يك فردگرايي آغشته به رمانتيسم از كاري كه بايد كرد سخني به ميان نمي آوري.