• وبلاگ : و سكوت سرشار از ناگفته ‏هاست !
  • يادداشت : اوج تدريجي يك رويا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    علي جانم، همين اول كاري بگويم :علي بهتر از اميد است.

    و اگر حوصله نداري نظرم را بخواني بايد بگويم همه ي حرف ِ من در همين يك جمله ي بالايي خلاصه مي شود.

    من كه مي خوانم كلي انتقاد به نظرم مي آيد و نمي دانم آن را به چه زباني حالي ات كنم. زبان ِ‏آدميزدي شايد هم خواني با اوج ِ و نه مرگ ِ تدريجي يك رويا نداشته باشد. هميشه از رويا آن هم به اين شكل مفرطش گريزان بودم. احساس مي كردم عمل بالاتر از آرزو هاست و هميشه شهر عمل ها را به شهر آرزوها و يا مدينه ي فاضله ترجيح مي دادم و نه مغلطه ي جامعه ي مدني كه ريشه در مدينه النبي دارد. دو مغلطه بسيار خطرناك در اين خفته بود و هر كس به نوعي آن را درك مي كند. وه چه طنز ِ خطرناكي جامعه ي مدني ريشه در مدينه النبي ... بدتر آن كه هر دوي شان به شدت مي لنگند هم جامعه ي مدني و بدتر از آن مدينه النبي.

    يك بار كه قبلاً‏ گفته بودم ... آدمي زاد كدام گوري مي خواهد برود. راه از همين جا مي گذرد عزيز جان. اتفاقاً با همين خيال بودن رويا مشكل دارم و اگر منظورت آرمان است باز هم آن عمل گرايانه تر است تا اين.

    نقد دبگر اين كه زيبايي جهان در تضادهايش است و نه در يك دست شدن هايش. خودش گفت كه براي تنوع، متفاوت آفريديم.

    بگذار رك و راست بگويم آخرين انتقادم اين كه اين روياها جهت ندارند و رك و راست تر بگويم همه ي آن كساني كه دوست شان دارم و حتماً تو هم داري توي همچين جايي نبودند. يكي در كوير تفديده سر در چاه مي كرد و ديگر صحراي كرب و بلا مقابل آفتاب تند و مردمي جاهل لبنخند زد و خشنود بود در مقابل تيري كه مي شكافت گلوي گلي را سينه ي اميري به قدرت زهر بر برادر و لگد به مادر ... باز هم لبخند مي زد و ديگري ... باز هم بگويم. كي گفته بايد آن جوري كه تو مي گويي بايد بشود تا بعد بشود كاري كرد و قبيح تر اين كه در يك فردگرايي آغشته به رمانتيسم از كاري كه بايد كرد سخني به ميان نمي آوري.